نوجوانی را دیدم که عقل و کیاستی و فَهم و فَراستی زاید الوصف داشت

ساخت وبلاگ

سرهنگ زاده ای را بر در سرای اغلمش دیدم که عقل و کیاستی و فَهم و فَراستی زاید الوصف داشت

هم از عَهدِ خُردی آثار بزرگی در ناصیه او پیدا

                 بالای سرش ز هوشمندی     می‌تافت ستاره بلندی

فی الجمله مقبول نظر سلطان آمد که جمالِ صورت و معنی داشت

و خردمندان گفته‌اند توانگری به هنر است نه به مال و بزرگی به عقل نه به سال

ابنای جنس او بر منصب او حسد بردند و به خیانتی متهم کردند و در کُشتن او سعی بی فایده نمودند

دشمن چه زَند چو مهربان باشد دوست

مَلِک پرسید که موجب خَصمی اینان در حق تو چیست؟

گفت در سایه دولت خداوندی دام مُلکُه همگنان را راضی کردم مگر حسود را که راضی نمی‌شود

الاّ به زوال نعمتِ من و اقبال و دولت خداوند باد

          توانم آنکه نیازارم اندرون کسی     حسود را چه کنم کو ز خود به رنج دَر است

بمیر تا برهی ای حسود کاین رنجیست     که از مَشِقت آن جز به مرگ نتوان رست

                  شوربختان به آرزو خواهند     مقبلان را زوال نعمت و جاه

               گر نبیند به روز شپّره چشم     چشمه آفتاب را چه گناه

         راست خواهی هزار چشم چنان     کور بهتر که آفتاب سیاه

حکایت از گلستان سعدی باب اول در سیرت پادشاهان

کیاست: تدبیر، تیزفهمی، درایت، زیرکی، فراست، هوش، هوشیاری
فراست: ادراک، تفرس، دانایی، درایت، دریافت، زیرکی، کیاست، مهارت، هشیاری
ناصیه: پیشانی، جبهه، جبین، ناصیت، چهره، رخ، رخسار، رو، وجنه

بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 165 تاريخ : سه شنبه 3 خرداد 1401 ساعت: 23:36