بیراهه ای در آفتاب
پیغمبران آیه های ناگفته
شعر از افشین یداللهی نوشته شده در شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶ساعت
18:9 توسط حسرت| |
از صبر ویرانم ولی، چشم انتظارت نیستم
یکروز می آیی که من،نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی،نه یقین،مست و خُمارت نیستم
شب زنده داری می کنی، تا صبح زاری می کنی
تو بی قراری می کنی، من بی قرارت نیستم
پاییز تو سر میرسد، قدری زمستانی و بعد
گل میدهی، نو میشوی، من در بهارت نیستم
زنگارها را شسته ام، دور از کدورت های دور
آیینه ای پیش توام، اما کنارت نیستم
دور دلم دیوار نیست، انکار من دشوار نیست
اصلا "منی"در کار نیست،امنم حصارت نیستم
برچسبها: دچار, چشم انتظارت, نه عقل دارم نه جنون, من در بهارت نیستم, شب زنده داری