چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

ساخت وبلاگ

بیراهه ای در آفتاب

پیغمبران آیه های ناگفته

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

     فاش می‌گویم و از گفته خود دِلشادم    بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم

  طایر گلشن قُدسم چه دهم شرح فراق    که در این دامگه حادثه چون افتادم

    من مَلک بودم و فردوس برین جایم بود    آدم آورد در این دیر خراب آبادم

  سایۀ طوبی و دلجویی حور و لب حوض    به هوای سر کوی تو برفت از یادم

  نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست    چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

      کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت    یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم

 تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق    هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

می‌خورد خون دلم مردمک دیده سزاست    که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم

  پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک    ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم

 

شعر از حضرت حافظ


برچسب‌ها: بنده عشقم, ملک بودم و فردوس برین, دیر خراب آباد, الف قامت دوست, حلقه به گوش در میخانه عشق

نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۶ساعت 16:48 توسط حسرت| |

بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : کنم,حرف,دگر,یاد,نداد,استادم, نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 197 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 11:18