بیراهه ای در آفتاب
پیغمبران آیه های ناگفته
سوزِ تَبِ فراقِ تو درمان پذير نيست تـا زنــده ام چو شمع، اَزينم گزيــر نيست
هر درد را که مي نگري هست چاره اي دردِ محبت است کــه درمــان پذير نيست
هيچ از دل رميده ما کس نشان نداد پيدا نشد عجب که به دامي اسير نيست
بر من کَمان مَکش، که از آن غمزه ام هلاک بازو مساز رَنجه که حاجت به تيـر نيست
رفتي و از فراق تو از پا درآمدم باز آ که جـز تو هيچ کسم دستگير نيست
سهلست اگر گهي گذرد در ضمير تو وحشي که جز تو هيچکسش در ضمير نيست
شعر از وحشی بافقی
نوشته شده در چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۶ساعت 21:16 توسط حسرت| |
برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 197