ما درسِ سحر در ره میخانه نهادیــم
محصول دعا در ره جانانه نهایـــم
در خرمن صد زاهدِ عاقل زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
سلطان ازل گنج غم عشــق به ما داد
تا روی در این منزل ویرانه نهادیم
در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را
مهر لب او بر در این خانه نهادیـم
در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه رندانه نهادیــــم
چون میرود این کشتی سرگشته که آخر
جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم
المنه لله که چو ما بیدل و دین بود
آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم
برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 241