قافله سالار شدم

ساخت وبلاگ

تا گرفتار بدان طُره طَرار شدم
به دوصد قافله دل، «قافله سالار» شدم

گفته بودم که به خوبان ندهم هرگز دل
باز چشمم به تو افتاد و گرفتار شدم

به امید گُل روی تو نشستم چندان
تا که اندر نظر خلق جهان خار شدم

خرقۀ من به یکی جام: کسی وام نکرد
من از این خرقه تهمت زده بیزار شدم

سرم از زانوی غم راست نگردد چه کنم
حال چندی‌ست که سرگرم بدین کار شدم

گاه در کوی خراباتم و گه دیر مغان
من در این عاقبت عمر چه بی‌عار شدم

نرگس اول به عصا تکیه زد آنگه برخاست
گفت آن چشم سیه دیدم و بیمار شدم

نقد جان در طلبش صرف نمودم صد شکر
راحت از طعنه و سرکوب طلبکار شدم

از کف پیر مغان دوش به هنگام سحر
به یکی جرعهٔ می، عارف اسرار شدم

شعر از عارف قزوینی

طره: دستۀ موی تابیده در کنار پیشانی ، زلف، کاکل، گیسو
طرار: دلربا، زیبا، زیرک، مکار

بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1402 ساعت: 7:49