من به رغم دل بی مهر تو دلدار گرفتم
گشتم و گشتم و بهتر ز تو را یـار گرفتم
خنده یی کردم و دل بُردم و با لطفِ نگاهی
تا بمیری ز حسد وعده ی دیــدار گرفتم
دامن از دست من ای یار کشیدی، چه توانــــــم؟
گله یی نیست اگر دامن اغیــــار گرفتم
بعد ازین ساخته ام با نی و چنگ و می و ساقی
بی تو من دامن ِ این چار با ناچار گرفتم
لیک باور مکن ای دوست که ایـــن، راست نگفتم
انتقـــام از دل سنگ تو، به گفتار گرفتم
من کجــــا یاد تو از خــــاطر سودازده راندم؟
یا کجا جز تو کسی یـــــار وفادار گرفتم؟
تا رُخت شمع فروزنده ی بزم دگران شد
من چو تاریکی شب گوشه ی دیــوار گرفتم
گله کردی که چرا یار تو یــار دگران شد
دیدی، ای دوست، به یاری ز تو اقرار گرفتم؟
سیمین بهبهانی
بیراهه ای در آفتاب...برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 228