دستی به دوش غير نهاد از ره کرم
ما را چو ديد لغزش پا را بهانه کرد
آمد برونِ خانه چو آواز ما شنيد
بخشيدنِ غذا به گدا را بهانه کرد
رفتم به مسجد از پی نظاره رُخش
دستی به رخ کشيد و دعا را بهانه کرد
زاهد نداشت تابِ جمال پَری رُخان
کُنجی گرفت و ترسِ خدا را بهانه کرد
شعر از قتیل لاهوری
بیراهه ای در آفتاب...برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 227