دوش تا آتش می از دل پیمانه دمید نیمشب صبح جهانتاب ز میخانه دمید
روشنی بخش حریق مه و خورشید نبود آتشی بود که از باده مستانه دمید
چه غم ار شمع فرومرد که از پرتو عشق نور مهتاب ز خاکستر پروانه دمید
عقل کوته نظر آهنگ نظر بازی کرد تا پریزاد من امشب ز پریخانه دمید
جلوه ها کردم و نشناخت مرا اهل دلی منم آن سوسن وحشی که به ویرانه دمید
آتش انگیز بود باده نوشین گویی نفس گرم رهی از دل پیمانه دمید
شعر از رهی معیری
برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 229