بیراهه ای در آفتاب

متن مرتبط با «روی» در سایت بیراهه ای در آفتاب نوشته شده است

تنها شکوفه ی جهان که در پاییز روییدی

  • بهار به بهار ...در معبر اردیبهشت ،سراغت را از بنفشه های وحشی گرفتمو میان شکوفه های نارنجدر جستجویت بودم !در پاییز یافتمت ...تنها شکوفه ی جهانکه در پاییز روییدی !شعر از سید علی صالحی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم 

  • به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم کمند عقل بگسستم ز نو دیوانه گردیدمگرفتم پنبهٔ آسایش از داغ جنون یعنی به باغ عاشقی از سر گل دیوانگی چیدمدلم زان آفت جان بود فارغ‌وز بلا ایمن ز آفت دوستی باز آن بلا برخود پسندیدمز راه عشق بر می‌گشتم آن رعنا دچارم شد ازان راهی که می‌رفتم پشیمان بازگردیدم هنوزم با نهال قامتش باقیست پیوندی که هرجا دیدم او را جلوه‌گر چون بید لرزیدمچنان ترسیده‌ام از غمزهٔ مردم شکار او که هرگاه آن پری در چشمم آمد چشم پوشیدمدر آن ره محتشم کان سروقد میرفت و من در پی زمین فرسوده شد از بس که بر وی چهره مالیدمشعر از محتشم کاشانی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان در هم نکشیده

  • هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان در هم نکشیده،مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم.به جامع کوفه در آمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت.سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم.       مرغ بریان به چشم مردم سیر     کمتر از برگ تره بر خوان است     وآن که را دستگاه و قُوت نیست     شلغم پخته مرغ بریان استحکایت از گلستان سعدی باب سوم در فضیلت قناعت بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دو درویش خراسانی ملازم صحبتِ یکدیگر سفر کردندی

  • دو درویش (بازرگان) خراسانی مُلازم صحبتِ یکدیگر ، سفر کردندی. یکی ضعیف بود که هر به دو شب افطار کردی ، و دیگر قوی که روزی سه بار خوردی.اتفاقاً بر در شهری به تُهمتِ جاسوسی گرفتار آمدند. هر دو را به خانه‌ای کردند و در به گِل بر آوردند.بعد از دو هفته معلوم شد که بی گناهند. در را گشادند، قوی را دیدند مُرده و ضعیف جان به سلامت برده.مَردم در این عجب ماندند.حکیمی گفت: خلاف این اگر بودی عجب بودی، آن یکی بسیار خوار بوده است، طاقت بینوایی نیاورد، به سختی هلاک شد. وین دگر خویشتن دار بوده است، لاجرم بر عادت خویش صبر کرد و به سلامت ماند.چو کَم خوردن طبیعت شد کسی راچو سختی پیشش آید سَهل گیردوَگر تَن پَرور است اندر فَراخیچو تَنگی بیند از سختی بمیردحکایت از گلستان سعدی باب سوم در فضیلت قناعتمُلازم: دمخور، همدم، همراه، همنشین بخوانید, ...ادامه مطلب

  • هر کس که دید روی تو بوسید چشم من

  •           دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد    یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد       یا بخت من طریق مروت فروگذاشت    یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد       گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم    چون سخت بود در د, ...ادامه مطلب

  • آه از این قوم ریایی که درین شهر دو روی

  • سوگواران تو امروز خموشند همهکه دهان های وقاحت به خروشند همهگر خموشانه به سوگ تو نشستند رواستزان که وحشت زده ی حشر وحوشند همهآه از این قوم ریایی که درین شهر دو رویروزها شحنه و شب ، باده فروشند همهباغ ر, ...ادامه مطلب

  • ما که بر سفره خاصیم به یغما نرویم

  • بیراهه ای در آفتاب پیغمبران آیه های ناگفته ما که بر سفره خاصیم به یغما نرویم      عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم     بی تماشاگه رویش به تماشا نرویم بوستان خانه عیش است و چمن کوی نشاط     تا مُهیا نبوَد عیش مُهنّا نرویم      دیگران با همه کس دست در آغوش کنند     ما که بر سفره خاصیم به یغما نرویم                    نتوان رفت مگر در نظر یار عزیز     ور تحمل نکند زحمت ما تا نرویم              گر به خواری ز در خویش براند ما را     به امیدش بنشینیم و به درها نرویم              گر به شمشیر احبا تن ما پاره کنند     به تظلم به در خانه اعدا نرویم        پای گو بر سر و بر دیده ما نِه چو بساط     که اگر نقش بساطت برود ما نرویم             به درشتی و جفا روی مگردان از ما     که به کشتن برویم از نظرت یا نرویم            سعدیا شرط وفاداری لیلی آن است     که اگر مجنون گویند به سودا نرویم شعر از حضرت سعدی مُهنّا: گوارا؛ خوشایند برچسب‌ها: عهد کردیم که بی دوست, تماشا نرویم, به یغما نرویم, دست در آغوش, سفره خاصیم نوشته شده در سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۶ساعت 16:47 توسط حسرت| | , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها