بیراهه ای در آفتاب

متن مرتبط با «قصرِ» در سایت بیراهه ای در آفتاب نوشته شده است

شبِ رحلت هم از بستر رَوَم در قصرِ حورُالعین

  • به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینمبیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینمالا ای همنشینِ دل که یارانت بِرَفت از یادمرا روزی مباد آن دَم که بی یادِ تو بنشینمجهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکُش فریادکه کرد افسون و نیرنگش ملول از جانِ شیرینمز تابِ آتش دوری شدم غرقِ عرق چون گُلبیار ای بادِ شبگیری نسیمی زان عرقچینمجهانِ فانی و باقی فدایِ شاهد و ساقیکه سلطانیِّ عالَم را طُفیلِ عشق می‌بینماگر بر جایِ من غیری گزیند دوست، حاکم اوستحرامم باد اگر من جان به جایِ دوست بُگزینمصَباحَ الخیر زد بلبل، کجایی ساقیا؟ برخیزکه غوغا می‌کند در سَر خیالِ خوابِ دوشینمشبِ رحلت هم از بستر رَوَم در قصرِ حورُالعیناگر در وقتِ جان دادن تو باشی شمعِ بالینمحدیثِ آرزومندی که در این نامه ثبت افتادهمانا بی‌غلط باشد، که حافظ داد تلقینمپ ن: شب یلدا ، شیفت شب ، حافظ ، شجریان...شعر از حضرت حافظطفیل: کسی یا چیزی که وجودش وابسته به وجود کس یا چیز دیگر است، همراه ، وابستهصَباحَ الخیر:کلمۀ دعا که هنگام صبح به کسی می‌گویند؛ صبح به‌خیر بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها