بیراهه ای در آفتاب

ساخت وبلاگ
اگر به بادهٔ مُشکین دلم کِشد، شایدکه بویِ خیـر ز زهــدِ ریـــا نمی‌آیدجهانیان همه گر منعِ من کنند از عشقمن آن کنم که خداوندگــار فرمــایدطمع ز فیضِ کرامت مَبُر که خُلقِ کریمگنه ببخشد و بــر عاشقــان بِبَخشایدمقیمِ حلقهٔ ذکر است دل بدان امیدکـه حلقــه‌ای ز سرِ زلـفِ یار بگشایدتو را که حُسنِ خداداده هست و حجلهٔ بختچـه حاجت اسـت کـه مَشّاطِه‌ات بیارایدچمن خوش است و هوا دلکَش است و مِی بی‌غَشکنون به جز دلِ خوش هیچ در نمی‌بایدجمیله‌ایست عروسِ جهان، ولی هُش دارکـه این مُخَدَّره در عقدِ کَس نمی‌آیدبه لابه گفتمش ای ماهرُخ چه باشد اگربه یک شِکَر ز تو دلخسته‌ای بیاسایدبه خنده گفت که حافظ خدای را مَپسَندکـه بوسـهٔ تـو رخِ مـــاه را بیـالایـدشعر از حضرت حافظمشاطه: بزک کننده و آرایش کننده ٔ عروس هش دار: هش دار. [ هَُ ] (اِمص مرکب ) در اصل فعل امر از «هش داشتن » است اما به صورت اسم مصدر به کار میرود، مانند خبردار.- هش دار دادن ؛ خبر کردن . متوجه ساختن .مخدره: زن پرده‌نشین؛ زنی که در حجاب باشد.لابه: درخواست همراه با فروتنی؛ التماس؛ زاری. بیراهه ای در آفتاب...ادامه مطلب
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:23

بهار به بهار ...

در معبر اردیبهشت ،

سراغت را از بنفشه های وحشی گرفتم

و میان شکوفه های نارنج

در جستجویت بودم !

در پاییز یافتمت ...

تنها شکوفه ی جهان

که در پاییز روییدی !

شعر از سید علی صالحی

بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 14 تاريخ : جمعه 17 فروردين 1403 ساعت: 14:47

سال‌ها دل طلبِ جامِ جم از ما می‌کردوآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می‌کردگوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون استطلب از گمشدگانِ لبِ دریا می‌کردمشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوشکاو به تأییدِ نظر حلِّ معما می‌کرددیدمش خُرَّم و خندان قدحِ باده به دستواندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کردگفتم این جامِ جهان‌بین به تو کِی داد حکیم؟گفت آن روز که این گنبدِ مینا می‌کردبی‌دلی در همه‌ احوال خدا با او بوداو نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرداین‌همه شعبدهٔ خویش که می‌کرد اینجاسامری پیشِ عصا و یدِ بیضا می‌کردگفت آن یار کز او گشت سرِ دار بلندجُرمش این بود که اسرار هویدا می‌کردفیضِ روحُ‌القُدُس ار باز مدد فرمایددیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کردگفتمش سلسلهٔ زلفِ بُتان از پیِ چیستگفت حافظ گله‌ای از دلِ شیدا می‌کردشعر از حافظ بیراهه ای در آفتاب...ادامه مطلب
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 12 تاريخ : جمعه 17 فروردين 1403 ساعت: 14:47

هــدف از تــشکـیــل ایـــن وبــلاگ
گزیده ای از بهترین اشعـــار و درج
شعر با نام اصلی شاعر و ویرایش
آن به نحوی که خوانش شعر برای
مخاطب آسان باشد.
امیدوارم مورد قبول واقع گردد

بعد از تــو
خـــدا هم
با شمعدانی های خانۀ مان قهر کرد
من ماندمُ و
چهـرۀ  عبوس  کاکتوس  کُنج  حیاط
که  طعنه  به  تنهایـــــی ام  می زد

حسرت

بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 13 تاريخ : جمعه 17 فروردين 1403 ساعت: 14:47

ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشددر دام مانده باشد، صیاد رفته باشداز آه دردناکی سازم خبر دلت راروزی که کوه صبرم، بر باد رفته باشدرحم است بر اسیری، کز گرد دام زلفتبا صد امیدواری، ناشاد رفته باشدشادم که از رقیبان دامن کشان گذشتیگو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشدآه از دمی که تنها با داغ او چو لالهدر خون نشسته باشم، چون باد رفته باشدخونش به تیغ حسرت یارب حلال باداصیدی که از کمندت، آزاد رفته باشدپرشور از حزین است امروز کوه و صحرامجنون گذشته باشد، فرهاد رفته باشدشعر از حزین لاهیجی بیراهه ای در آفتاب...ادامه مطلب
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 25 تاريخ : جمعه 11 اسفند 1402 ساعت: 16:31

هــدف از تــشکـیــل ایـــن وبــلاگ
گزیده ای از بهترین اشعـــار و درج
شعر با نام اصلی شاعر و ویرایش
آن به نحوی که خوانش شعر برای
مخاطب آسان باشد.
امیدوارم مورد قبول واقع گردد

بعد از تــو
خـــدا هم
با شمعدانی های خانۀ مان قهر کرد
من ماندمُ و
چهـرۀ  عبوس  کاکتوس  کُنج  حیاط
که  طعنه  به  تنهایـــــی ام  می زد

حسرت

بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 22 تاريخ : جمعه 11 اسفند 1402 ساعت: 16:31

مرا تُرکی‌ست مشکین‌موی و نسرین‌بوی و سیمین‌برسُها لب مشتری‌ غبغب هلال‌ ابروی و مَه‌ پیکرچو گَردد رام و گیرد جام و بخشد کام و تابد رخبود گُل‌بیز و حالت‌خیز و سِحرانگیز و غارتگردهانش تنگ و قلبش سنگ و صلحش جنگ و مِهرش کینبه قد تیر و به مو قیر و به رخ شیر و به لب شکرچه بر ایوان چه در میدان چه با مستان چه در بُستاننشیند ترش و گوید تلخ و آرد شور و سازد شرچو آید رقص و دزدد ساق و گردد دور نشناسمترنج از شَست و شَست از دست و دست از پا و پا از سَرهمانا طلعتش این خلعت پیروزی و کیشیگرفت از حال و اقبال و جمال شاه گردون‌فرغیاث المک و المله جم اختر ناصرالدولهکز او نازد نگین و تخت و طوق و یاره و افسرز تمکین و صفا و سطوت و عزمش سَبَق بردههم از خاک و هم از آب و هم از آتش، هم از صَرصَرسَمند و صارم و سهم و سِنانش را گَهِ هیجاسما بیدا، هنر شیدا، ظفر پیدا، خطر مُضمَرایا شاهی که شد کف و بنان و سکه و نامتپناه سیف و عون کلک و فخر سیم و ذُخر زَرپُر است از عزم و حَزم و رایت جِیشِ تو کیهان راز پست و بُرز و فوق و تحت و شرق و غرب و بحر و برفتد گاه تک خنگ قلل کوب تلل برتپلنگ از پای و شیر از پی نهنگ از پوی و مرغ از پریک از صد گونه اوصاف تو ننویسد کس ار گرددمداد ابحار و کلک اشجار و هفتم آسمان دفتربدزدد بال و ناف و مشک و ناخن از صهیل اوعقاب چرخ و گاو ارض و پیل مست و شیر نرشمارد پا و دست و سُمّ و ساق و ساعدش یکسانپل و شَطّ و حصار و خندق و کهسار و خشک و ترنداند گرم و سرد و رعد و برق و آب و برف و نمچه در تیر و چه در قوس و چه در آبان، چه در آذرالا تا فرق‌ها دارند نزد فکرتِ داناصور از ذات و حادث از قدیم اعراض از جوهردر و بام و سر و پای و رگ و چشم و دل خصمتبه کند و کوب و بند و چوب و تیر و ناخج و نشترشعر از جیحون یزد بیراهه ای در آفتاب...ادامه مطلب
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 24 تاريخ : سه شنبه 17 بهمن 1402 ساعت: 15:42

مژدهٔ وصلِ تو کو، کز سرِ جان برخیزمطایرِ قُدسم و از دامِ جهان برخیزمبه ولای تو که گر بندهٔ خویشم خوانیاز سرِ خواجگیِ کون و مکان برخیزمیا رب از ابرِ هدایت بِرَسان بارانیپیشتر زان که چو گَردی ز میان برخیزم بر سرِ تربتِ من با مِی و مُطرب بنشینتا به بویت ز لَحَد رقص کُنان برخیزم خیز و بالا بنما ای بُتِ شیرین حرکاتکز سرِ جان و جهان دست فشان برخیزم گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کَشتا سحرگه ز کنارِ تو جوان برخیزم روز مرگم نفسی مهلتِ دیدار بدهتا چو حافظ ز سَرِ جان و جهان برخیزمشعر از حضرت حافظطایرِ قُدس: فرشته بیراهه ای در آفتاب...ادامه مطلب
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1402 ساعت: 15:26

از تو بعید نیست جهان عاشقت شودشیطان رانده، سجده کنان عاشقت شوداز تو بعید نیست میان دو خنده اتتاریخ گنگی از خفقان، عاشقت شودتوران به خاک خاطره هایت بیافتد و آرش، بدون تیر و کمان، عاشقت شودچشمان تو، که رنگ پشیمانی خداستدرآینه، بدون گمان، عاشقت شوداز تو بعید نیست ،قیامت کنی و بعدخاکستر جهنمیان عاشقت شودوقتی نوازش تو شبیخون زندگیستهر قلب ماتِ بی ضربان، عاشقت شوداز من بعید بود ولی عاشقت شدم... از تو بعید نیست جهان عاشقت شودشعر از افشین یداللهی بیراهه ای در آفتاب...ادامه مطلب
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 17:25

به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینمبیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینمالا ای همنشینِ دل که یارانت بِرَفت از یادمرا روزی مباد آن دَم که بی یادِ تو بنشینمجهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکُش فریادکه کرد افسون و نیرنگش ملول از جانِ شیرینمز تابِ آتش دوری شدم غرقِ عرق چون گُلبیار ای بادِ شبگیری نسیمی زان عرقچینمجهانِ فانی و باقی فدایِ شاهد و ساقیکه سلطانیِّ عالَم را طُفیلِ عشق می‌بینماگر بر جایِ من غیری گزیند دوست، حاکم اوستحرامم باد اگر من جان به جایِ دوست بُگزینمصَباحَ الخیر زد بلبل، کجایی ساقیا؟ برخیزکه غوغا می‌کند در سَر خیالِ خوابِ دوشینمشبِ رحلت هم از بستر رَوَم در قصرِ حورُالعیناگر در وقتِ جان دادن تو باشی شمعِ بالینمحدیثِ آرزومندی که در این نامه ثبت افتادهمانا بی‌غلط باشد، که حافظ داد تلقینمپ ن: شب یلدا ، شیفت شب ، حافظ ، شجریان...شعر از حضرت حافظطفیل: کسی یا چیزی که وجودش وابسته به وجود کس یا چیز دیگر است، همراه ، وابستهصَباحَ الخیر:کلمۀ دعا که هنگام صبح به کسی می‌گویند؛ صبح به‌خیر بیراهه ای در آفتاب...ادامه مطلب
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1402 ساعت: 13:45