بیراهه ای در آفتاب

متن مرتبط با «هجران» در سایت بیراهه ای در آفتاب نوشته شده است

به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم 

  • به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم کمند عقل بگسستم ز نو دیوانه گردیدمگرفتم پنبهٔ آسایش از داغ جنون یعنی به باغ عاشقی از سر گل دیوانگی چیدمدلم زان آفت جان بود فارغ‌وز بلا ایمن ز آفت دوستی باز آن بلا برخود پسندیدمز راه عشق بر می‌گشتم آن رعنا دچارم شد ازان راهی که می‌رفتم پشیمان بازگردیدم هنوزم با نهال قامتش باقیست پیوندی که هرجا دیدم او را جلوه‌گر چون بید لرزیدمچنان ترسیده‌ام از غمزهٔ مردم شکار او که هرگاه آن پری در چشمم آمد چشم پوشیدمدر آن ره محتشم کان سروقد میرفت و من در پی زمین فرسوده شد از بس که بر وی چهره مالیدمشعر از محتشم کاشانی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • هجرانی

  • غماینجا نهکه آنجاستدلامّادر سرمای این سیاه‌خانه می‌تپد.در این غُربتِ ناشادیأسی‌ست اشتیاقکه در فراسوهای طاقت می‌گذرد.بادامِ بی‌مغزی می‌شکنیمیادِ دیاران راو تلخای دوزخدر هر رگِمان می‌گذرد.دیِ ۱۳۵۷لندن احمد شاملو بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها