بیآنکه دیده بیند، در باغاحساس میتوان کرددر طرحِ پیچپیچِ مخالفسرای باد یأسِ موقرانهی برگی که بیشتاببر خاک مینشیند. بر شیشههای پنجره آشوبِ شبنم است.ره بر نگاه نیستتا با درون درآیی و در خویش بنگری. با آفتاب و آتش دیگرگرمی و نور نیست،تا هیمهخاکِ سرد بکاوی در رؤیای اخگری. این فصلِ دیگریستکه سرمایش از دروندرکِ صریحِ زیبایی را پیچیده میکند. یادش به خیر پاییز با آنتوفانِ رنگ و رنگ که برپادر دیده میکند! هم برقرارِ منقلِ اَرزیزِ آفتاب،خاموش نیست کوره چو دیسال:خاموشخودمنم! مطلب از این قرار است:چیزی فسرده است و نمیسوزد امسالدر سینهدر تنم! شعر از احمد شاملو - از دفتر شکفتن در مه سال ۱۳۴۹ پ ن: امروز 21 آذر نود و دومین زادروز شاعر آزادی ، بامداد نامیرا ، احمد شاملوی عزیز استمن شعر را با تو آغاز کردممن آزادی و بیداری را با تو لمس کردممن نادیده تو را عاشق شدمجانِ جانان ، دوستت دارمتولدت مبارک شاملوی عزیزمبرچسبها: آشوب شبنم, هیمه خاک سرد, فصل دیگری ست, یادش بخیر پاییز, نمی سوزد امسال در سینه, ...ادامه مطلب