بیراهه ای در آفتاب

متن مرتبط با «عزیز» در سایت بیراهه ای در آفتاب نوشته شده است

آرام باش عزیز من حکایت دریاست زندگی

  • آرام باش عزیز منآرام باشحکایت دریاست زندگی گاهی درخشش آفتاببرق و بوی نمکترشح شادمانیگاهی هم فرو می‌رویمچشم‌های‌مان را می‌بندیمهمه جا تاریکی است.آرام باش عزیز منآرام باشدوباره سر از آب بیرون می‌آوریمو ت, ...ادامه مطلب

  • این شهر مرا با تو نمی خواست عزیز

  • لیلی بنشین خاطره ها را رو کن لب وا کن و با واژه بزن جادو کن لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست بعد از من و جان کندن من نوبت توست لیلی مگذار از دَمِ خود دود شوم لیلی مپسند این همه نابود شوم لیلی بنشین، سینه و سر آوردم مجنونم و خونابِ جگر آوردم مجنونم و خون در دهنم می رقصد دستان جنون در دهنم می رقصد مجنونِ تو هستم که فقط گوش کنی بگذاری ام و باز فراموش کنی دیوانه تر از من چه کسی هست،کجاست یک عاشقِ این گونه از این دست کجاست تا اخم کنی دست به خنجر بزند پلکی بزنی به سیم آخر یزند تا بغض کنی، در هم و بیچاره شود تا آه کِشی، بندِ دلش پاره شود ای شعله به تن،خواهرِ نمرود بگو دیوانه تر از من چه کسی بود،بگو آتش ,این,شهر,مرا,نمی,خواست,عزیز ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها