بیراهه ای در آفتاب

متن مرتبط با «شهر» در سایت بیراهه ای در آفتاب نوشته شده است

شبیه شهر پس از جنگ، گیج و متروکم

  • شبیه شهر پس از جنگ، گیج و متروکمبه مالکیّت یک اسم تازه مشکوکمبه مالکیّت هر چیز زنده و بی‌جانبه مالکیّت تصویرهای سرگردانبه مالکیّت این روزهای دربه‌دریبه مالکیّت پاییزهای یک‌نفریقرار شد که ته قصّه‌ها در, ...ادامه مطلب

  • جواب نامه ی شهریار به هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه)

  • سایه‌ی جان رفتنی استیم بمانیم که چهزنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چهدرس این زندگی از بهرِ ندانستن ماستاین همه درس بخوانیم و ندانیم که چهخود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روزدوش گیریم و به خاکش برسانیم , ...ادامه مطلب

  • آه از این قوم ریایی که درین شهر دو روی

  • سوگواران تو امروز خموشند همهکه دهان های وقاحت به خروشند همهگر خموشانه به سوگ تو نشستند رواستزان که وحشت زده ی حشر وحوشند همهآه از این قوم ریایی که درین شهر دو رویروزها شحنه و شب ، باده فروشند همهباغ ر, ...ادامه مطلب

  • این شهر مرا با تو نمی خواست عزیز

  • لیلی بنشین خاطره ها را رو کن لب وا کن و با واژه بزن جادو کن لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست بعد از من و جان کندن من نوبت توست لیلی مگذار از دَمِ خود دود شوم لیلی مپسند این همه نابود شوم لیلی بنشین، سینه و سر آوردم مجنونم و خونابِ جگر آوردم مجنونم و خون در دهنم می رقصد دستان جنون در دهنم می رقصد مجنونِ تو هستم که فقط گوش کنی بگذاری ام و باز فراموش کنی دیوانه تر از من چه کسی هست،کجاست یک عاشقِ این گونه از این دست کجاست تا اخم کنی دست به خنجر بزند پلکی بزنی به سیم آخر یزند تا بغض کنی، در هم و بیچاره شود تا آه کِشی، بندِ دلش پاره شود ای شعله به تن،خواهرِ نمرود بگو دیوانه تر از من چه کسی بود،بگو آتش ,این,شهر,مرا,نمی,خواست,عزیز ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها