سرکش و سرسبز و پیچندهگیاهیدیوارِ کهنهی باغ را فروپوشیده است.از این سو دیوار دیگر به جز جرزی از بهار نیست،که جراحاتِ آجرها را مرهم سبزِ برگ شفا بخشیده است.و از آن سوی دیگرگیاهِ پیچندهچون خیزابی لبپرزنان سایبانی بر پیگاهِ دیوار افکنده است!رطوبتِ ویرانکننده، از تبِ پُرحرارتِ رویشِ گیاه، جرزها را رها میکندو دیوار، در حرارتی کیفناک بر بنیادِ خویش استوارتر میگرددو عابری رنجور در سایهفرشِ آن سوی باغاز خستگیِ راهِ بیمنظر و بیگیاهمیآساید...به همه آن کسان که به عشقی تن در نمیدهند چرا که ایمانِ خود را از دست دادهاند!ــ:در تنِ من گیاهی خزنده هستکه مرا فتح میکندو من اکنون جز تصویری از او نیستم!من جزیی از تواَم ای طبیعتِ بیدریغی که دیگر نه زمان و نه مرگ، هیچ یک عطشِ مرا از سرچشمهی وجود و خیالت بینیاز نمیکند!□من چینهام من پیچکم من آمیزهی چینه و پیچکمتو چینهای تو پیچکای تو آمیزهی مادر و کودکی.ای دستانِ بیغبارِ پُرپرهیزی که مرا به هنگامِ نوازشهای مادرانه از جفتِ آگاهی به وجودِ دشمنان و سیاهدلان غرقهی اندوه میکنید! مرا به ایمانِ دورانِ جنینیِ خویش بازگردانید تا دیگرباره با کلماتی که کنون جز از فریب و بدی سخن نمیگوید، سرودِ نیکی و راستی بشنوم.ای همسفر که رازِ قدرتهای بیکرانِ تو بر من پوشیده است! ــ مرا به شهرِ سپیدهدم، به واحهی پاکی و راستی بازگردان! مرا به دورانِ ناآگاهیِ خویش بازگردان تا علفها به جانبِ من برویندتا من بهسانِ کندو با نیشِ شیرینِ هزاران زنبورِ خُرد از عسلِ مقدس آکنده شوم،تا چون زنی نوباربا وحشتی کیفناکنخستین جنبشهای جنین را به انتظارِ هیجانانگیزِ تولدِ نوزادی دلبند مبدل کنم که من او را بازیافتگی خواهم نامید. همبسترِ ظلمانیترین شبهای از دس, ...ادامه مطلب
دو درویش (بازرگان) خراسانی مُلازم صحبتِ یکدیگر ، سفر کردندی. یکی ضعیف بود که هر به دو شب افطار کردی ، و دیگر قوی که روزی سه بار خوردی.اتفاقاً بر در شهری به تُهمتِ جاسوسی گرفتار آمدند. هر دو را به خانهای کردند و در به گِل بر آوردند.بعد از دو هفته معلوم شد که بی گناهند. در را گشادند، قوی را دیدند مُرده و ضعیف جان به سلامت برده.مَردم در این عجب ماندند.حکیمی گفت: خلاف این اگر بودی عجب بودی، آن یکی بسیار خوار بوده است، طاقت بینوایی نیاورد، به سختی هلاک شد. وین دگر خویشتن دار بوده است، لاجرم بر عادت خویش صبر کرد و به سلامت ماند.چو کَم خوردن طبیعت شد کسی راچو سختی پیشش آید سَهل گیردوَگر تَن پَرور است اندر فَراخیچو تَنگی بیند از سختی بمیردحکایت از گلستان سعدی باب سوم در فضیلت قناعتمُلازم: دمخور، همدم، همراه، همنشین بخوانید, ...ادامه مطلب
یاد دارم در غروبی سرد سرد می گذشت از کوچه ما دوره گرد داد می زد: "کهنه قالی می خرم دست دوم، جنس عالی می خرم کوزه و ظرف سفالی می خرم گر نداری، شیشه خالی می خرم" اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی کشی, ...ادامه مطلب
بیراهه ای در آفتاب پیغمبران آیه های ناگفته ما که بر سفره خاصیم به یغما نرویم عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم بی تماشاگه رویش به تماشا نرویم بوستان خانه عیش است و چمن کوی نشاط تا مُهیا نبوَد عیش مُهنّا نرویم دیگران با همه کس دست در آغوش کنند ما که بر سفره خاصیم به یغما نرویم نتوان رفت مگر در نظر یار عزیز ور تحمل نکند زحمت ما تا نرویم گر به خواری ز در خویش براند ما را به امیدش بنشینیم و به درها نرویم گر به شمشیر احبا تن ما پاره کنند به تظلم به در خانه اعدا نرویم پای گو بر سر و بر دیده ما نِه چو بساط که اگر نقش بساطت برود ما نرویم به درشتی و جفا روی مگردان از ما که به کشتن برویم از نظرت یا نرویم سعدیا شرط وفاداری لیلی آن است که اگر مجنون گویند به سودا نرویم شعر از حضرت سعدی مُهنّا: گوارا؛ خوشایند برچسبها: عهد کردیم که بی دوست, تماشا نرویم, به یغما نرویم, دست در آغوش, سفره خاصیم نوشته شده در سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۶ساعت 16:47 توسط حسرت| | , ...ادامه مطلب
به کجا چنین شتابان؟گون از نسیم پرسید دل من گرفته زین جاهوس سفر نداریز غبار این بیابان؟همه آرزویم اماچه کنم که بسته پایم. به کجا چنین شتابان؟به هر آن کجا که باشدبه جز این سرا، سرایم سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا راچو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتیبه شکوفهها، به بارانبرسان سلام ما را محمدرضا شفیعی کدکنی,سفرت به خیر اما,سفرت به خیر,سفرت به خير اما,دانلود آهنگ سفرت به خیر,آهنگ سفرت به خیر,شعر سفرت به خیر,متن اهنگ سفرت به خیر ...ادامه مطلب