بیراهه ای در آفتاب

متن مرتبط با «زبان» در سایت بیراهه ای در آفتاب نوشته شده است

جهان دارالامان شد تا زبان در کام دزدیدم

  • زبان تا بود گویا، تیغ می بارید بر فرقم جهان دارالامان شد تا زبان در کام دزدیدممکش سر از ملامت گر سرافرازی طمع داری که من چون شعله آتش ز زخم خار بالیدمازین سنگین دلان صائب چرا چون تیرنگریزم که پر خون شد دهانم از همان دستی که بوسیدمبه خون آغشته نعمتهای الوان جهان دیدم زبان خویش چون خورشید بر دیوار مالیدممرا بیزار کرد از اهل دولت، دیدن در بان به یک دیدن زصد نادیدنی آزاد گردیدمبه من هر چون خضر دادند عمر جاودان، اما گره شد رشته عمرم ز بس برخویش پیچیدمنشد روز قیامت هیچ کاری دستگیر من بجز دستی که بر یکدیگر از افسوس مالیدمشعر از صائب تبریزی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بد خلقم و بد عهد، زبان بازم و مغــرور

  • من خود دلم از مهر تو لرزید، وگرنهتیرم به خطا می رود اما به هدر نه!دل خون شده ی وصلم و لب های تو سرخ استسرخ است ولی سرخ تر از خون جگر نهبا هر که توانسته کنار آمده دنیابا اهل هنر آری و با اهل نظر نهبد خلقم و بد عهد، زبان بازم و مغــرورپشت سر من حرف زیاد است، مگر نه!؟یک بار به من قرعه ی عاشق شدن افتادیک بار دگر ، بار دگر ، بار دگر … نه !شعر از فاضل نظری بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ما با زبان سرخ و سر سبز آمدیم

  • گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر استاما چه سود، حاصل گل‌های پرپر است!شرم از نگاه بلبل بی‌دل نمی‌کنیدکز هجر گل نوای فغانش به حنجر است؟!از آن زمان که آیینه‌گردان شب شُدیدآیینه دل از دَم دوران مکدر استفردایتان, ...ادامه مطلب

  • یکى زبان و دو گوش است اهل معنى را

  •       به هوش باش که حرف نگفتنى نَجهد    نه هر سخن که به‌ خاطر رِسد توان گفتن  یکى زبان و دو گوش است اهل معنى را    اشارتى به یکى گفتن و دو بِشنُفتن سخ, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها